جدول جو
جدول جو

معنی تراز کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تراز کردن
تعیین کردن پستی و بلندی سطح چیزی، هموار کردن سطح زمین مسطح ساختن زمین یا چیزی دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تراز کردن
((~. کَ دَ))
تعیین کردن پستی و بلندی سطح چیزی و برطرف کردن آن
تصویری از تراز کردن
تصویر تراز کردن
فرهنگ فارسی معین
تراز کردن
معلوم کردن پستی و بلندی سطح چیزی به وسیلۀ تراز، هموار ساختن و برابر کردن پستی و بلندی سطح زمین یا چیز دیگر
تصویری از تراز کردن
تصویر تراز کردن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احتراز کردن
تصویر احتراز کردن
پرهیز کردن ورتیشیدن پرهیز کردن اجتناب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ممتد کردن طولانی کردن، چیزی را پهن کردن گستردن، شکنجه کردن بفلکه بستن
فرهنگ لغت هوشیار
استفاده از ترمز برای کند کردن حرکت (اتومبیل و ماشین دیگر) یا متوقف ساختن آن
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی تراز کردن هموار کردن برابر کردن هموار کردن برابر کردن مسطح کردن، نقش کردن بر جامه تطریز
فرهنگ لغت هوشیار
باز کردن (در و مانند آن) گشادن گشودن، بستن (در و مانند آن) مسدود کردن (از اضداد) : حضور مجلس انس است و دوستان جمعند و این یکاد بخوانید و در فراز کنید. (حافظ)، نزدیک کردن، پیش آوردن پیش بردن، بنا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراز کردن
تصویر دراز کردن
((~. کَ دَ))
طولانی کردن، به فلک بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طراز کردن
تصویر طراز کردن
((طِ کَ دَ))
هموار کردن، هم سطح کردن، نقش و نگار زدن بر جامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراز کردن
تصویر فراز کردن
((~. کَ دَ))
باز کردن، بستن، نزدیک کردن، پیش آوردن، پیش بردن، ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترمز کردن
تصویر ترمز کردن
Brake
دیکشنری فارسی به انگلیسی